عجایبی که فقط در ایران می توان دید


عجایبی که فقط در ایران می توان دید





عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)



عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)



عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)



عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)



عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)


عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

ارسالی از آقای پویا تقی‌پور از محمودآباد مازندران




عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

شما عزیزان و همراهان همیشگی مجله اینترنتی برترینها نیز می توانید تصاویر جالب و طنز خود را با ذکر نام از طریق پست الکترونیکی JALEBTARIN@Bartarinha.ir با ما به اشتراک بگذارید تا در مطالب بعدی از آنها حتما استفاده شود.

با تشکر از همراهی شما دوستان عزیز


نويسنده : amir


اعتراف صمیمانه سوتی ها! (24)
 
با توجه به استقبال شما خوانندگان از مطالب درج شده با عنوان "اعتراف صميمانه سوتي ها" و اعترافات شما خوانندگان در بخش نظرات کاربران، تصميم گرفتيم گزيده اي از مطالب ارسالي شما در بخش نظرات را با نام ارسال کننده در اين مطلب درج کنيم.
 
 
 
 
 
برترین ها: با توجه به استقبال شما خوانندگان از مطالب درج شده با عنوان "اعتراف صميمانه سوتي ها" و اعترافات شما خوانندگان در بخش نظرات کاربران، تصميم گرفتيم گزيده اي از مطالب ارسالي شما در بخش نظرات را با نام ارسال کننده در اين مطلب درج کنيم.

رها: من تقریبا دو هفته پیش به رئیس ادارمون زنگ زدم گفتم: آقای مهندس شما تا کی اداره اید که من تشریف بیارم خدمتتون.

وقتی کمی مکث کرد فهمیدم که چی گفتم .

**********************
کاربر: یادمه تازه رانندگی یاد گرفته بودم اومدم ماشین رو بزنم توی کوچه بغل کوچه یک تیر برق بود که بغل ماشین گرفت به تیر برق
بعد ماشینو زدم توی کوچه و از ترس بابا نصف شب بیدار شدم به صورت خاموش ماشین رو هل دادم بیرون بعد دوباره ماشینو از اونور زدم توی کوچه به طوری که بغلش که داغون شده بود اونور باشه
صبح زود با صدای بابام از خواب بیدار شدم که داشت سر و صدا میکرد
منم گفتم نمیدونم
شاید یکی بهتون زده و خدتون خبر ندارین
بعد بابام گوشم رو گرفت و برد بیرون و روی تیر برق رنگ اضافی ماشین رو نشونم داد
این بزرگترین سوتی عمرم بود.

**********************
رعنا: یه بار خونه مامان بزرگم بودیم که خاله و دختر خالمم اومدن بعدا همه رفتن بیرون فقط ما موندیم دختر خالم گفت می خوای ازت عکس بگیرم گفتم باشه….
بعد نشستم روی مبل و ژست گرفتم دختر خالم هی می گفت نه بابا اینجوری نکن،،،چرا اینجوری می خندی،،دستاتو اینجوری بذار خلاصه ۳ ساعت داشتم خودمو درست می کردم
حالا که ازم عکس گرفت دیدم از اونور گرفته و من اصلا توش نیستم…از شدت عصبانیت داشتم می پوکیدم که دختر خالم روی زمین پخش شده بود و می خندید

**********************
محمد امین: یه بار امتحان زیست داشتم و اصلا هم لای کتابو باز نکرده بود بخاطر همین تو زنگ تفریح داشتم تندتند از روی کتاب میخوندم که یه سوتی باحال دادم که اونم این بود:
متن این بود که قلب تلمبه ایست که…. ولی من خوندم قلب قلمبه ایست که!!!!سریع و بلند خونده بودم که یهو دیدم همه با اون استرسی که داشتن زدن زیر خنده…منم بعد از چند دقیقه تجزیه تحلیل تازه فهمیدم چی شده و از هرچی تلمبه و قلمبه بدم اومد!!!

**********************
حسین: یه روز تو مدرسه یه معلم داشتیم هی با صندلیش بازی میکرد یعنی صندلی شو عقب جلو میکرد.
یه بار داشت درس میداد منم داشتم با بغلیم حرف میزدم. دیدم که فهمید دارم حرف میزنم.
همون موقع داشت با صندلیش بازی میکرد به من گفت آقای عزیز آقای محترم…یهو صندلی چپه شد.با مخ افتاد زمین.ما از خنده نیمکتا رو گاز گرفتیم.

**********************
محسن: یه شب با یکی از دوستام رفتیم سوپر مارکت که چی بخرم دوستم زودتر رفت تو من همین که خواستم برم تو گوشیم زنگ خورد وقتی که صحبتم تموم شد رفتم تو سرم پایین بود با صدای نسبتا بلند گفتم سلام حاجی.
چشمتون روز بد نبینه تا سرمو کردم بالا از خجالت اب شدم فروشند مرد نبود یه زن با دو تا دختربود خیلی خجالت کشیدم اونها هم با تعجب داشتن نگام میکردن بدش سریع رفتم بیرون.

**********************
Reza: یه روز مامانم ازم خواست برم مغازه چند تا چیز بخرم شلوارمو عوض کردم و سوار موتور شدم و رفتم بعد از کلی این مغازه و اون مغازه رفتن, بر گشتم خونه شلوارمو عوض کردم دیدم شلوارم کامل پاره است و حواسم نبوده !!!!!!! بعد از اون تا یه هفته از خونه نرفتم بیرون!

**********************
سهراب: یه روز تو خوابگاه بودیم با بچه ها چند نفری نقشه کشیدیم که هر کس از در میاد داخل روش جشن پتو بگیریم و بزنیمش
همه آماده بودن یکی از بچه ها پشت در پتو رو توی دستش گرفت و منتظر شد بقیه هم زیر تخت ها مخفی شدیم
در باز شد و پتو رو انداختیم روی طرف و تا جایی که میتونستیم زدیمش
بعد که پتو رو برداشتیم فهمیدیم سرپرست خوابگاه زیر پتو بوده!!!!!!!سرپرست هم از هممون تعهدنامه کتبی گرفت!

**********************
تاجول: یه بار توی خیابون یه نفر رو دیدم مثله دوستم بود از پشت رفتم و تند زدم توی کمرش وقتی بر گشت فهمیدم اشتباهی گرفته بودمش
طرف هم چند تایی ما رو زد!!!!!!
 
**********************
 پریسا: یه روز خالم تو بیمارستان بستری بود منم گوشی رو گرفتم زنگ زدم به موبایلش که حالشو بپرسم… دیدم گوشی رو خواهر شوهرش برداشت بعد گفت شما ؟ منم حول شدم گفتم من شوهر خواهرشون هستم.
مادرمو داداشم از خنده ترکیدن

**********************
نرگس: یه روز داشتم با کامپیوترم کار میکردم و به پسر خالم گفتم که تازگیا ویروسی شده. وقتی مادر بزرگم حرف من را شنید ماسکش را زد به صورتش به سرعت برق از اتاق من رفت بیرون. هنوز هم وقتی این ماجرا را با پسر خالم تعریف میکنیم تا یک ساعت میخندیم.

**********************
نیلوفر: اعتراف میکنم یه روز تلفن اتاق محل کارم زنگ زد ... اول صبح بود گوشی رو برداشتم ... رییس اداره بود ..منم هول کردم از جام بلند شدم گفتم سلام جناب رییس ،،صبتون بخیر ،، و ادامه صحبت .....
که یه دفعه با اشاره ی همکارام به خودم اومدم ، گوشی رو که قطع کردم اتاق از همکار گرفته تا ارباب رجوع منفجر شد از خنده ..
منم واسه اینکه خجالت نکشم باهاشون شروع کردم خندیدن ..
یک همچین کارمند ماهی ام من ... :))

**********************
کیوان: اعتراف ميكنم براي اولين بار در تهران سوار بي ار تي شده بودم ديدم نفر جلويي كيفشو گذاشت سر دستگاهي كه اونجا بود و دستگاه يه بوغي زو منم يه اسكناس 500 تومني رو گذاشتم روي دستگاه تا بوغ بزرنه -حالا ببين جلوي بقيه من چه حالي شدم وقتي اوني كه پول جمع ميكرد گفت پولو بده به من اون واسه كارته

**********************
علی: کلاس دوم که بودیم تو درس روباه و زاغ اولین بار کلمه طعمه رو شنیدم و فهمیدم به معنی غذاست.
سر امتحان اورده بودن با کلمه طعمه جمله بسازید. منم نوشتم:
من از مغازه طعمه خریدم.

**********************
اینوک ساده دل: اون روزا بود كه عكسو سيدي عروسيا هي فرط و فرط ميومد بيرون عروسي داداشم بود و داداشم سپرده بود كه خيلي مراقب باشن كه فيلمبرداري شخصي نشه اغا يه هو دييدم يه زني با باراني سياه و عينك افتابي مثل قاتلا از دم در وارد شد من رفتم دم در گوش مامانم گفتم مامان يه خانومي با يه سبد گل هي اين ورو اون ورو نگاه ميكنه و هي گلو اين ور اون ور ميكنه فك كنم تو سبد گل دوربين جاسازي كردن مامانم رفت پيشش بنده خدا هي گلو تعارف مامنم كرد مامنم هلش داد هي از اين اصرار از ما انكار فك كن منم پشت مامانم قايم شده بودم كه فيلمم نيوفته بعد عروسمون اومد گفت ايشون زن دوستمو ميشن ديگه ما مرديم از خجالتديگه هيچي ديگه رفت بيچاره نشست هي ما معذرتخاهي كرديم نشد الان ده ساله جواب سلاممونو نميده خوب حق داره بنده خدا

**********************
آهو: من و خواهرم تاریخ تولدمون توی 31 شهریوره فقط سالشون باهم فرق میکنه ....یه سالی نزدیکهای روز تولدم بودو منم خیلی اشتیاق داشتم که بدونم کی واسم چی هدیه میده رفتم خونه ی خواهرم .خواهرم یه ساعت خوشکل و اورد و بهم نشونش داد منم از خوشحالی گفتم دستت درد نکنه چرا زحمت کشیدی خجالتم دادی ....از این حرفها و کلللللللییی ذوق زده شده بودم امتحانش هم کردم بعدش گفتم این وظیفه ی من بود که باید برای تو که کوچکتر بودی هدیتو اول میخریدم اخه چرا اینقد زحمت کشیدی خواهرم هم گذاشت من همه حرفامو بزنم بعدش گفت اینو شوهرم واسه روز تولدم خریده برام حالا هم قابلی نداره اگه خوشت اومده ورش دار...................من ...............خواهرم .................کاسه ی اب یخ........................

**********************

شما عزیزان و همراهان همیشگی مجله اینترنتی برترین ها نیز می توانید اعترافات صمیمانه خود را در بخش نظرات وارد کنید تا در مطالب بعدی از آنها استفاده شود.


نويسنده : amir


طنز؛ مقام والای زن!

رویا صدر در ایسنا نوشت:

بخش‌هایی از گفت‌وگوی دو نفر از دو نقطه دنیا:

-ما معتقدیم که زن‌ها بسیار والامقام و ارجمند بوده و دارای نقش‌های مهمی می‌باشند.

-یعنی چقدر والا و ارجمند؟

-خیلی...بسیار زیاد.

-یعنی نماینده مجلس؟

-نه بابا، نماینده‌های زن ما که خوشبختانه انگشت‌شمارند. از اون بالاتر.

-یعنی وزیر؟

-نه بابا، زن و وزیر؟!...از اون بالاتر.

-یعنی رییس‌جمهور؟

-ای وای! دیگه چی؟!... از اونم بالاتر.

-یعنی دانشجو؟

-سال‌هاست که رشته‌ها رو خوشبختانه سهمیه‌بندی کردن. از اونم بالاتر.

-پس لابد روی سن برای اجرای موسیقی و تئاتر؟

-نه بحمدالله مدتیه زن‌ها توی بیش‌تر جاها نمی‌تونن روی سن برن... از اونم بالاتر.

-توی استادیوم برای تماشای مسابقه؟

-نه بابا، از این حرفا نزن. از اونم بالاتر.

-کار توی کافی شاپ؟

-استغفرالله...چی خیال کردی؟ از اونم بالاتر

-کار توی قهوه‌خونه؟

- هکٌی...بالاتر.

-توی قبرستون؟

-خوشبختانه در این یکی آمار قابل توجهی به‌دست آوردیم ولی از اونم بالاتر.

-من که دیگه عقلم قد نمی‌ده...

- در جایگاه‌های سترگ در راستای تدبیر و امید و اعتلای حضور و خلق حماسه‌های جاودان شگفت‌آفرین رشد و افتخار و تشخٌص و منزلت والا و گران‌قدر و جایگاه رفیع زاییدن در ویژگی‌های ژرف و شگفت در جهان و تاریخ و عرش اعلی و آسمان هفتم...

-جان؟!نه!

-بدیهی است برای شما که به این جیفه‌های حقیر دنیوی از قبیل وزارت و ریاست‌جمهوری و نمایندگی 5+1 و امثالهم چشم دوخته‌اید غیرقابل درک می‌باشد...اهه! چی شد؟! یارو غش کرد! آهای ضعیفه! هی نشین توی پستو...یه لیوان آب وردار بیار این‌جا...موند روی دست‌مون...


نويسنده : amir


طنز؛ آبروبری خودروسازی در 5 ثانیه!
 
امروز همسایه‌مان وحشت‌زده و سراسیمه بود. می‌گفت: مهندس از دیشب که این فیلم باز کردن در پژو را در وایبر دیده‌ام خواب به چشمانم نیامده است. واقعا حیرت‌انگیز است. دیدی چطور با یک پیچ‌گوشتی در ماشین را باز می‌کند.
 

رضا ساکی در ایسنا نوشت:

امروز همسایه‌مان وحشت‌زده و سراسیمه بود. می‌گفت: مهندس از دیشب که این فیلم باز کردن در پژو را در وایبر دیده‌ام خواب به چشمانم نیامده است. واقعا حیرت‌انگیز است. دیدی چطور با یک پیچ‌گوشتی در ماشین را باز می‌کند. این همه ما پول می‌دهیم و دزدگیر روی ماشین می‌گذاریم بعد طرف با یک پیچ‌گوشتی هم 30 میلیون پول ماشین را به مسخره می‌گیرد هم یک میلیون پول دزدگیر را. گفتم: تازه اگر ناخن‌هایت بلند باشد، نیاز به پیچ‌گوشتی هم نیست. گفت: واقعا در حلبی از این ماشین سخت‌تر باز می‌شود. همین دیشب امتحان کردم باور کنید در رُب تازه از آن آسان‌بازشوها مقاومت بیشتری دارد. قدیم چند دقیقه طول می‌کشید ما در تُن‌ ماهی را باز کنیم بعد این دزد محترم در 5 ثانیه آبروی صنعت خودروسازی را ‌می‌برد. گفتم: چاره چیست؟ پول ما به همین ماشین‌ها می‌رسد. گفت: به هر حال من دیگر ماشینم را همین طوری بیرون نمی‌گذارم. گفتم: چطوری بیرون می‌گذاری؟ گفت: یادتان هست مستربین وقتی ماشینش را پارک می‌کرد، فرمان ماشین را با خود می‌برد؟ دیشب رفتم فرمان را کندم آوردم خانه. وقتی با پیچ‌گوشتی در ماشین باز می‌شود لابد با آچار آلنی چیزی استارت هم می‌زند. گفتم: اگر طرف با خودش فرمان داشت یا توانست با آچار فرانسه چرخ‌های ماشین را بچرخاند چه؟ گفت: به این هم فکر کرده‌ام. باتری را هم درآورده‌ام. گفتم: اگر... گفت: شمع‌ها را هم باز کرده‌ام. گفت: پس کل ماشین را باز کرده‌اید؟ گفت: کلش که نه ولی چند تا قطعه مهم را آورده‌ام خانه تا دزد را دست به سر کنم. گفتم: چرخ دارد؟ گفت: سه تا. گفتم: اگر سارق با جرثقیل بیاید ماشین را بگذارد روی خاور ببرد، آن وقت چه؟ گفت: مگر می‌شود؟ گفتم: اگر یک زمانی به شما می‌گفتم در ماشین با یک پیچ‌گوشتی باز می‌شود چه می‌گفتی؟ گفت: می‌گفتم مگر می‌شود. گفتم: دیدی حالا؟ گفتم: پس چه کنم؟ گفتم: راحت باش و زندگی کن. آن زمانی که دزدها تصمیم بگیرند ماشینت را ببرند می‌برند، حتی شده با بُکسل. دزد بسته به نیازش از ماشین سرقت می‌کند. گاهی فقط دورفرمانی را می‌برد گاهی جعبه‌ابزار را و گاهی خود ماشین را. خود را ناراحت نکن. گفت: باز معرفت دزدها. گفتم: باز معرفت کسانی که اگر ازشان بپرسی شغل‌تان چیست با صداقت می‌گویند سارق.

باقی بقای‌تان!‍


نويسنده : amir


عکس طنز: وقتی اینترنت قطع می‌شه!
نويسنده : amir


طنز؛ مکالمه گشت‌ انصار و گشت‌ ارشاد

رضا ساکی در ایسنا نوشت:

چند روز دیگر در تهران یک مامور گشت‌ انصار به یک مامور گشت‌ ارشاد می‌رسد و بین آنها گفت‌وگویی درمی‌گیرد:

- سلام خواهرم.

- سلام خواهرم.

- خواهرم حجابت چقدر خوب است.

- ممنون خواهرم، من خودم از خواهران گشت‌ ارشاد نیروی‌ انتظامی هستم.

- بله می‌دانم خواهرم.

- شما از کجا هستید خواهرم.

- من از گشت انصار هستم خواهرم، خواستم بگویم ما هستیم، شما بروید خواهرم.

- نمی‌توانیم خواهرم، ماموریت داریم.

- پس اگر ماموریت دارید و می‌خواهید بمانید لطفا این‌قدر با برادران نیروی‌ انتظامی حرف نزنید، خوب نیست خواهری مثل شما با همکار نامحرم حرف بزند.

- من خودم به مردم تذکر می‌دهم بعد شما دارید به من تذکر می‌دهید خواهرم؟

- الآن تذکر می‌دهم بعد ممکن است بخواهم با من بیایید خواهرم.

- من ستوان نیروی‌ انتظامی هستم خواهرم.

- باشد، دلیل نمی‌شود که. سرهنگ هم که باشی می‌آیی خواهرم. در ضمن از کرم‌های صورت بی‌بو استفاده کن خواهرم.

- شما بوی کرم را فهمیدی خواهرم.

- بله خواهرم. من بوی ریمل را هم تشخیص می‌دهم خواهرم. کرم که سهل است.

****

چند روز دیگر در تهران یک مامور گشت‌ انصار از یک مامور گشت‌ ارشاد کمک می‌خواهد و بین آنها گفت‌وگویی درمی‌گیرد:

- سلام داداش.

- بنده سرگرد هستم.

- سلام داداش سرگرد.

- علیکم.

- می‌شه لطف کنید ون‌تون رو در اختیار ما بگذارید؟

- نه‌خیر، ون نیروی‌ انتظامی متعلق به نیروست، مجوز این کار رو ندارم. اصلا مگه خودتون ون ندارید؟

- چرا داریم اما پر شده.

- شرمنده نمی‌تونم.

- واقعا دوره‌زمونه عوض شده ولی.

- چطور؟

- قبلا وقتی به پایین‌دستی دستور می‌دادی سریع انجام می‌شد اما الان ما باید منت شما را بکشیم. به هر حال یه روز هم شما ممکنه باتوم بخوای.

باقی بقای‌تان!

انتهای پیام


نويسنده : amir


طنازی‌ های ایرونی جماعت! (3)
 
نوشته های طنزِ حاصل ذهن خلاق هموطنان ایرانی از ابتدای پیدایش اس.ام.اس و ایمیل تا امروزه در شبکه‌های اجتماعی حضور همیشگی و پررنگی داشته و دارند.
 

مجله اینترنتی برترین ها

 
 
 
 
برترین ها: نوشته های طنزِ حاصل ذهن خلاق هموطنان ایرانی از ابتدای پیدایش اس.ام.اس و ایمیل تا امروزه در شبکه‌های اجتماعی حضور همیشگی و پررنگی داشته و دارند. سعی داریم در این سری مطالب گزیده ای از این نوشته ها را در قالب تایپوگرافی در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد.

لطفا مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.

طنازی‌ های ایرونی جماعت! (3)
 
طنازی‌ های ایرونی جماعت! (3)
 
طنازی‌ های ایرونی جماعت! (3)
 
طنازی‌ های ایرونی جماعت! (3)
 
طنازی‌ های ایرونی جماعت! (3)
 
طنازی‌ های ایرونی جماعت! (3)
 
طنازی‌ های ایرونی جماعت! (3)
 
طنازی‌ های ایرونی جماعت! (3)
 
طنازی‌ های ایرونی جماعت! (3)
 
طنازی‌ های ایرونی جماعت! (3)
 
طنازی‌ های ایرونی جماعت! (3)
 
طنازی‌ های ایرونی جماعت! (3)
 
طنازی‌ های ایرونی جماعت! (3)
 
طنازی‌ های ایرونی جماعت! (3)
 
طنازی‌ های ایرونی جماعت! (3)
 
طنازی‌ های ایرونی جماعت! (3)
 
طنازی‌ های ایرونی جماعت! (3)
 
طنازی‌ های ایرونی جماعت! (3)
 
طنازی‌ های ایرونی جماعت! (3)
 

نويسنده : amir


طنز؛ مشکل آب را چطور حل کنیم؟

پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:

آب دارد قطع می‌شود. حواستان باشد. آب اگر قطع بشود شده است و کاریش هم نمی‌شود کرد. هر چی هم تا حالا عقلا و مسوولان و مخدومان عقلشان را ریخته‌اند روی هم که مشکل آب را حل کنند نشد. در حالی که حل مشکل آب خیلی ساده است؛ شما وقتی توی خانه آبتان به‌مشکل می‌خورد چی‌کار می‌کنید؟ زنگ می‌زنید به لوله‌کش. لوله‌کش هم می‌آید با عوض‌کردن واشر جلو چکه‌کردن آب را می‌گیرد. حالا ما در مملکت مشکل آب داریم. کاری ندارد که. باید زنگ بزنیم لوله‌کش. خیلی از مواقع کاری را که صدتا سیاستمدار و مدیر و مسوول و وزیر نمی‌توانند حل کنند یک لوله‌کش به‌راحتی حل می‌کند. مثلا این‌همه سال کسی نتوانست کاری کند مردم و مسوولان به یک زبان حرف بزنند و با هم آشنا باشند. در حالی که آقای احمدی‌نژاد یک‌تنه توانست کاری کند مسوولان به زبان مردم حرف بزنند. همین مساله ریختن آب یکی از مسایل اصلی ماست. همه اینها مصرف بی‌رویه آب است.  از طرفی الان می‌گویند آب را مثلا از خزر بردارند بیاورند بریزند تو کویر. از آن حرف‌هاست. با چی بریزند؟ با سطل؟ با شلنگ؟ اینها راه انتقال نیست. ما باید از سازمان انتقال خون الگوبرداری کنیم که با درشیشه‌کردن خون مردم، خون را به مناطق دوردست هم می‌رساند. پس ما با توجه به الگوی موفق سازمان انتقال خون باید آب را در شیشه بریزیم و به مناطق بی‌آب انتقال دهیم. به‌هرحال این روشی است که مردم بهش عادت دارند و اذیت نمی‌شوند.

یک راه جلوگیری از اسراف‌کردن آب هم این است که جریان انحرافی را مهندسی معکوس کنیم. یعنی آنها از آب کره می‌گرفتند. ما باید ازشان بخواهیم از کره آب بگیرند و مشکل آب را حل کنند.

البته می‌توان با راه‌اندازی کمپین مردمی حرف‌های آبدار یا حرف‌های آب‌نکشیده، از مردم خواست حرف‌های آبدار بزنند. یا حرف‌های آب‌نکشیده بگویند. بعد چندتا دانشمند را بنشانیم آب حرف‌های مردم را بگیرند و بریزند توی سطل.همچنین می‌توان از ورزشکاران و نام‌آوران خواست به‌صورت نمادین کاری کنند که زانویشان آب بیاورد و آب زانویشان را طی مراسمی باشکوه به زاینده‌رود یا دریاچه ارومیه تقدیم کنند.

یک راه مبارزه با بی‌آبی هم این است که جلوی انتشار ستون آمبولانس در روزنامه «شرق» گرفته شود. چون آمبولانس از آبکی‌ترین تولیدات ادبی و بی‌ادبی در سطح زبان فارسی است.


نويسنده : amir


آشــــتی ۞ امپراطوری قدیم ۞ خوبی و خــوٌشی

 سلام بچه ها :)


خوبین ؟

اغا خبر دارم داغ :)

میخوامیم وب رو بترکونیم :D

نترس گروه داعش نمیاد :|

برین ادامه توضیح میدم :)

مرسی :*

 








باز سلام و عرض ادب :*

اول تولد اقا امام رضا رو تبریک میگم :) 

عید همتون مبارک :) البته فک کنم عید باشه :|

خوب بریم سر اصل مطلب :) نیومدی خاستگاری :) 

خوب همه شما میدونین که دیگه وب ( امپراطوری ) مث قدیم نیست

هسته ....!!

بازدیدش خوبه ...! روزی حدود 2هزار نفر میان...!

ولی منظورم بچه ها خودیه...!

من خدا شاهده ماجرا دعوا ایدا و ستایش و کسری رو نمیدونم

فقط میدونم کسری یه زمان مدیر وب شد و ادمین چت

که الان لازم به ذکره ( بین منو کسری دیگه هیچ مشکلی نیست )

ببینین  اگه چت باکس الان رو مشاهده کنین  به زور 2 یا 3 نفر آن باشن

خیلی این بده ....! امپراطوری خیلی بیشتر از این مخاطب داره ...!

حالا من و علی ( مدیر وب ) میخوایم مث قدیم شه ...!

خیلی سخته ..! 

ولی میشه درستش کرد ...!

خداکنه درست شه که واقعا بیکاریم و یه تفریح داشته باشیم :)

مرسی از همتون که برام ارزش قایل شدین و خوندین

اگه نظر هم بدین خیلی عالی میشه و حرکتمون حمایت کنین :*

من جواب میدم علی هم جواب میده 

مرسی باز :**

یا علی 

 


نويسنده : amir


× جادوگران ×

 دخدره عکسشو گذاشته زیرش نوشته


و این منم، یک دختر!
.
.
.
از همین تریبون خواستم ازش بابت راهنمائیش تشکر کنم

من شخصا" مونده بودم این موجود فضایی چی میتونه باشه؟:|


 






باید به دخترای امروزی گفت که

درسته تو خودت قند و نباتی اما

فتوشاپی ! فتوشاپی ! :))







خیلی دردناکه اینهمه زحمت میکشی هفته رو تموم میکنی

دوباره یکی دیگه شروع میشه :|







رفتیم گوشی بخریم

یارو میگه چینی اصل میخوای یا تقلبی؟؟؟ 

میگم تقلبی چینی دگ چیه؟؟؟ :|

میگه یه کشور برداشته جنسای چین رو تقلبی زده 

:|







من اگه فامیلیم وات بود اسم شناسنامه ایی بچمو میذاشتم

 "بر جمال و آل محمد صَــــلَــ" تو خونه هم صداش میکردم جیمز




 


ﻫﯽ ﺑﮑﻦ ﺑﮑﻦ ﺑﮑﻦ
.
.
.
.
.
.
ﺩﯾﮕﻪ ﮐﻤﺮ ﻭﺍﺳﻢ ﻧﻤﻮﻧﺪ
.
.
.
.
.
.
.
.ﺟﻤﻼﺕ ﯾﮏ ﻗﺒﺮ ﮐﻦ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ...

ﺑﺮﻭ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺶ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﺍﯾﻦ ﺗﺴﺒیح ﻣﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﺑﮑﻮﺑﻢ ﺩﻫﻨﺖ

:|

 


نويسنده : amir


× مهر :| ×

 × به مناسبت مهر ماه یادآوری میکنم که ×

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پاک کن ها تموم نمیشن … گُم میشن



 











ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻼﻕ ﺷﺪﻧﺎ O__o
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻃﺮﻑ اﺳﻤﺸﻮ گذاشته بوﺩ ( ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ )

ﮔﻔﺘﻢ ینی ﭼﯽ ؟؟

ﮔﻔﺖ : ﺧﯿﻠﯽ ﮔﯿﺠﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺳﺎﺣﻞ ﺩﯾﮕﻪ :|| 






وقتی مشترک ، «مورد نظر» هست ولی در دسترس نیست

.ناچار میشی رو کنی به مشترکی که «در دسترس» هست

 ولی «مورد نظر» نیست 

مبحث سنگینی ست یک صلوات عنایت کنید تا بریم سراغ مبحث بعدی








شهرام شپره اگه تو ژاپن بود، ژاپنیها از حركت سرش برق تولید میكردن :|







ﺩﺧﺘﺮ ۱۲ ﺳﺎﻟﻪ ﭘﺴﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ : ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﺗﻨﻬﺎﻡ 
. .
.
.
.
.ﭘﺴﺮﻩ ﮐﺎﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ: 

ﻧﻨﺖ ﺭﻓﺘﻪ ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻪ ﻣﺎﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﺑﺸﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺎﺩ :))))







 




سریالای آی فیلم انقدر قدیمیه که میبینم استرس اینو میگیرم که

مشقامو ننوشتم؛ تمرینای علوم رو هم حل نکردم :-|




 



دختره تو هواپیما با موبایل داشت صحبت میکرد...

مهماندار گفت:حرف زدن شما با تلفن اینجا ممنوعه ...

دختره به دوستش میگه: اینجا حرف زدن ممنوعه، 

تو حرف بزن من گوش میدم!!!

مهماندار سکته کرد!!! 

خلبان غش!!! 

یکی از بالها جدا شد...


 


نويسنده : amir