سلام دوستان محرم رو به همتون تسلیت می گم لطفا با نظراتتون من را راهنمایی کنید نظریادتون نره


نويسنده : amir


پنج افسانه رایج درباره امنیت در اینترنت
 
در این مطلب پنج باور نادرست رایج درباره امنیت در دنیای وب توسط کارشناسان امنیت شکافته شده تا کاربران با بهره‌گیری از آنها هم باورهای خود و اطرافیان‌شان را اصلاح کنند و هم امنیت زندگی آنلاین‌شان را ارتقا دهند.
 

مجله اینترنتی برترین ها

 

 

برترین ها: در این مطلب پنج باور نادرست رایج درباره امنیت در دنیای وب توسط کارشناسان امنیت شکافته شده تا کاربران با بهره‌گیری از آنها هم باورهای خود و اطرافیان‌شان را اصلاح کنند و هم امنیت زندگی آنلاین‌شان را ارتقا دهند.

درباره دنیای تخصصی امنیت اینترنت٬ همچون بسیاری عرصه‌های دیگر٬ افسانه‌هایی سینه به سینه نقل می‌شوند که اگرچه از نگاه متخصصان آشکارا صحت ندارند٬ اما در باورهای عمومی جای مستحکمی برای خود یافته‌اند.

وب‌سایت «لایف‌هکر» برای بررسی این افسانه‌ها و ماجراهای نادرستی که در باورهای عمومی ریشه دوانده‌اند پای صحبت متخصصان دنیای امنیت نشسته تا تفاوت خیال و واقعیت را روشن کند. این مطلب دربرگیرنده تجزیه و تحلیل پنج افسانه رایج درباره امنیت وب در سراسر جهان است.

تجزیه و تحلیل پنج افسانه رایج درباره امنیت در اینترنت


:: موضوعات مرتبط: مطالب روز، ،
نويسنده : amir


برترین ساعت‏های هوشمند
 
این روزها بازار گجت‏های پوشیدنی به‏ ویژه ساعت‏های هوشمند داغ است و شرکت‏های فناوری هریک به نوعی در سعی و تلاشند تا در این بازار رقبای خود را کنار بزنند و مشتریان بیشتری را به سمت خود جلب کنند.
 

روزنامه دنیای اقتصاد - عاقله ترابی: این روزها بازار گجت‏های پوشیدنی به ‏ویژه ساعت‏های هوشمند داغ است و شرکت‏های فناوری هریک به نوعی در سعی و تلاشند تا در این بازار رقبای خود را کنار بزنند و مشتریان بیشتری را به سمت خود جلب کنند.

هرچند ساعت هوشمند ایده جدیدی نیست و از سال ۲۰۰۱ توسط IBM کلید خورده است ولی این محصول در ماه ‏های اخیر وارد فصل جدیدی در دنیای فناوری شده است. ساعت‏های جدید ابزارهای کامپیوتری متصل به اینترنت هستند که طراحان با اتصال آن به موبایل و گوشی هوشمند ارتباطات نوینی را خلق می‌کنند.

با این حال کاربران بسیاری هستند که به نظرشان ساعت هوشمند کارآیی چندانی ندارد و هنوز دلیل قانع ‏کننده‏ای پیدا نکرده ‏اند که از این ابزار استفاده کنند. ظاهرا بازار ساعت‏های هوشمند هنوز آن‏طور که باید نتوانسته کاربران را مجاب به استفاده از این فناوری کند. موضوع مهم در این بین این است که این فناوری همچنان در ابتدای راه است و هنوز کمی زمان لازم است تا به مرحله‏ ای برسد که کاربران به آن احساس نیاز کنند و البته همه می‏دانیم که دیری نمی‏ پاید که در دست همه ما به جای ساعت‏های سنتی انواع ساعت‏های هوشمند به چشم می‏خورد؛ همان‏طور که تلفن همراه در ابتدای ورودش به بازار محصولی لوکس بود که در دست معدودی از افراد بود ولی حالا از ضروریات همه ما شده است. در ادامه به معرفی آخرین ساعت‏های هوشمندی که وارد بازار شده و توجه بسیاری را به خود جلب کرده ‏اند، می‏ پردازیم.

 Apple Watch

برترین ساعت‏های هوشمند


نويسنده : amir


طنز؛ جامعه طبقاتی یا جامعه همکف؟!
 
واقعا ما با پول‌داشتن کسی مشکل نداریم، مگر اینکه پولش را انحرافی و رانتی و آقازادگی به دست آورده باشد. مدرسه خصوصی و دولتی هم به‌هرحال وجود دارد. اما یک‌بام‌ودوهوا نمی‌شود.
 

پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:

واقعا ما با پول‌داشتن کسی مشکل نداریم، مگر اینکه پولش را انحرافی و رانتی و آقازادگی به دست آورده باشد. مدرسه خصوصی و دولتی هم به‌هرحال وجود دارد. اما یک‌بام‌ودوهوا نمی‌شود. نمی‌شود که یک مدرسه زد که نصفش پولداری باشد، نصفش بی‌پولی. چطوری؟ اینطوری که به گزارش ایلنا، یک مدرسه در تهران بچه‌ها را از لحاظ طبقاتی دسته‌بندی و از لحاظ مالی بسته‌بندی کرده. چطوری؟ اینطوری که مدیر مدرسه گفته ما هزینه کردیم و نصف مدرسه ما هوشمند است، نصف دیگرش هم لابد بی‌هوش است.

حالا بچه‌ها را جای اینکه بر اساس هوش تقسیم کند، بر اساس پول تقسیم کرده. ممکن است باهوش‌ها الان رفته باشند قاطی باقالی‌ها، چون بی‌پول بوده‌اند. به همین مناسبت ما آمبولانس را پارک کردیم و رفتیم تا گزارش واقعی به شما بدهیم؛ در بخش هوشمند این مدرسه عجیب در منطقه 5 تهران، همه‌چیز کامپیوتری شده. کلاس‌ها، تخته سیاه‌ها، راهروها، پنجره‌ها، دستشویی‌ها و آبخوری‌ها. چطوری؟ اینطوری که بچه‌پولدارها با فشار یک دکمه درس یاد می‌گیرند.

 در حالی که در بخش بی‌پول‌ها، بچه‌ها تنها دکمه‌ای که می‌توانند دست بزنند، دکمه کاپشنشان است که آن‌هم فشاری نیست و بازوبسته‌کردنی است. همچنین مراسم صبحگاه دو قسمت است. در قسمت اول پرسنل مدرسه صبح‌به‌صبح صف می‌کشند و به پدر و مادر پولدارها ادای احترام می‌کنند. بعد ولی‌نعمتان اولیای مدرسه که رفتند، بچه‌بی‌پول‌ها را به صف می‌کنند و بشین پاشو می‌دهندشان. دستشویی بخش هوشمند هم اینطوری است که به‌صورت هوشمند وقتی بچه وارد شد همه‌چیز اتوماتیک و خودبه‌خود پیش می‌رود و بچه مردم دست به سیاه‌وسفید نمی‌زند. اما در بخش بی‌هوش بچه‌ها باید به شیوه سنتی و غیراتوماتیک، دست‌به‌کار شوند.والا زمان ما، اینقدر اخلاقیات مهم بود که مصرف برخی میوه‌ها هم ممنوع بود. بچه نمی‌توانست موز ببرد مدرسه که یکی دلش بخواهد.

الان چرا اینطوری شده و مدیر این مدرسه چه بچگی سختی داشته که الان دارد به بچه‌ها سخت می‌گیرد! همچنین مدیر این مدرسه گفته خرج کرده و الان بخش هوشمند تاچی شده. یعنی بچه‌ها می‌توانند به‌راحتی انگشت بزنند و با فشار انگشت علم بیاموزند. اما همین اتفاق اگر در بخش دیگر مدرسه بیفتد زنگ می‌زنند به اولیا.ولی فکر می‌کنم جناب مدیر اگر تالار عروسی هم راه بیندازد، اگر کسی هدیه تپل داد اجازه می‌دهد مراسم عروسی را تاچ کند. تا دیروز مساله طبقاتی‌بودن جامعه بود. الان مساله این است که طبقه بالا و پایین جامعه را می‌خواهند بکنند همکف که به نظر امکان‌پذیر نیست و صددرصد یک جاییش می‌زند بیرون.


نويسنده : amir


طنز؛ برنامه‌های رادیوی احمدی‌نژاد!
 
مسوول کمیسیون فرهنگی هما (هواداران محمود احمدی‌نژاد) گفت: «در حال حاضر ما در حال فراهم ‌کردن مقدمات لازم برای ایجاد یک شبکه رادیویی هستیم و می‌خواهیم «رادیو هما» را فعال ‌کنیم.
 
محسن حدادی در خبرآنلاین نوشت: مسوول کمیسیون فرهنگی هما (هواداران محمود احمدی‌نژاد) گفت: «در حال حاضر ما در حال فراهم ‌کردن مقدمات لازم برای ایجاد یک شبکه رادیویی هستیم و می‌خواهیم «رادیو هما» را فعال ‌کنیم.
 
گفتگوی ویژه صبحگاهی:

من شنیدم شما شنوندگان از ساعت 9 منتظرید من بیام باهاتون حرف بزنم...از اتاق فرمان اشاره می کنن، از هشت...مردم از هشت؟ از هفت؟ از شیش؟ از پنج و نیم؟ از چهار صبح رادیو رو روشن کردین تا من بیام...خب اومدم. اتفاقا امروز یه لیستی توی جیبم دارم که اگه درش بیارم خیلی ها باید ابو بریزن اونجا که...
 
*
بر اساس فعالیت کمیسیون یاد شده، در روزهای آتی منتظر شنیدن راه اندازی این شبکه های اینترنتی و رادیویی، تلویزیونی و ماهواره ای باشید:
 
شبکه «هلو»

اشتباه نکنید این شبکه ماهواره ای متعلق به دکتر لنکرانی نیست، این شبکه مخصوص «هواداران لولویی که ممه را برد» است و بیشتر در حوزه سیاست خارجی فعالیت می کند.

رادیو «مان»

این شبکه رادیویی متعلق است به مظلوم ترین عضو کابینه احمدی نژاد، یعنی محمدرضا رحیمی است. رادیو مان مخفف «معاون اول نظام» بعد از دادگاه، فعالیتش را در دو بخش قضایی، اقتصادی آغاز می کند. در بخش اول از رسانه ها شکایت می شود و در بخش دوم به آموزش بیمه داری در چند گام پرداخته می شود.

شبکه اجتماعی «خز»

متعلق به هواداران خاوری و زنجانی است که از ابتدای آبان با هدف حمایت از بی گناهان عالم بویژه این دو کارآفرین برتر آغاز به کار می کند.

صدای «ببم»

شبکه متعلق به «باورمندان بقایی و مشایی» است که به صورت ماهواره ای فقط در کشورهای امریکای لاتین پخش خواهد شد.

رادیو قمپز:
قلندران مرید پول زنجانی
 
شبکه دق:
دلشدگان قاضی (مرتضوی)
 
تلویزیون هخا:
هواداران خاوری و احمدی نژاد
 
رادیو برون مرزی مبعن(عربی):
منتظران بهار، عاشقان ناهار
 
شبکه مزدک:
مریدان زنجانی و دلواپسان کلید
 
رادیو شدت:
شبکه دورزدن تحریم
 
شبکه تبخال:
ترفداران باسواد خدمت و ادالت و لیاقت
 
رادیو 4سین:
ساده زیستی، سفره نفتی، سیب زمینی، سهام عدالت
 
نیز در سالگرد حماسه اختلاس سه هزار میلیارد تومانی با دست مهندس عزت افتتاح می شود.
 
ته دیگ

استاد محمد خزاعی، دبیر جشنواره مقاومت فرمودند که دولت یازدهم ژنرال فرهنگی ندارد.
 
به قول شاغلام گل آقا شما یا نمی دانی «ژنرال» کیست، یا نمی دانی «فرهنگ» چیست. شما که علاوه بر این دولت، در دولت قبل هم از پول نفت سر سفره مردم، جشنواره داری می‌کردید، باید بهتر بدانید که «ژنرال» از «سرجوخه» پایین تر نیست.
 
ضمنا نام دو ژنرال فرهنگی دولت قبل را با رسم شکل برای ما ارسال کنید.
 

نويسنده : amir


عجایبی که فقط در ایران می توان دید


عجایبی که فقط در ایران می توان دید





عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)



عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)



عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)



عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)



عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)


عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

ارسالی از آقای پویا تقی‌پور از محمودآباد مازندران




عجایبی که فقط در ایران می توان دید (47)

شما عزیزان و همراهان همیشگی مجله اینترنتی برترینها نیز می توانید تصاویر جالب و طنز خود را با ذکر نام از طریق پست الکترونیکی JALEBTARIN@Bartarinha.ir با ما به اشتراک بگذارید تا در مطالب بعدی از آنها حتما استفاده شود.

با تشکر از همراهی شما دوستان عزیز


نويسنده : amir


اعتراف صمیمانه سوتی ها! (24)
 
با توجه به استقبال شما خوانندگان از مطالب درج شده با عنوان "اعتراف صميمانه سوتي ها" و اعترافات شما خوانندگان در بخش نظرات کاربران، تصميم گرفتيم گزيده اي از مطالب ارسالي شما در بخش نظرات را با نام ارسال کننده در اين مطلب درج کنيم.
 
 
 
 
 
برترین ها: با توجه به استقبال شما خوانندگان از مطالب درج شده با عنوان "اعتراف صميمانه سوتي ها" و اعترافات شما خوانندگان در بخش نظرات کاربران، تصميم گرفتيم گزيده اي از مطالب ارسالي شما در بخش نظرات را با نام ارسال کننده در اين مطلب درج کنيم.

رها: من تقریبا دو هفته پیش به رئیس ادارمون زنگ زدم گفتم: آقای مهندس شما تا کی اداره اید که من تشریف بیارم خدمتتون.

وقتی کمی مکث کرد فهمیدم که چی گفتم .

**********************
کاربر: یادمه تازه رانندگی یاد گرفته بودم اومدم ماشین رو بزنم توی کوچه بغل کوچه یک تیر برق بود که بغل ماشین گرفت به تیر برق
بعد ماشینو زدم توی کوچه و از ترس بابا نصف شب بیدار شدم به صورت خاموش ماشین رو هل دادم بیرون بعد دوباره ماشینو از اونور زدم توی کوچه به طوری که بغلش که داغون شده بود اونور باشه
صبح زود با صدای بابام از خواب بیدار شدم که داشت سر و صدا میکرد
منم گفتم نمیدونم
شاید یکی بهتون زده و خدتون خبر ندارین
بعد بابام گوشم رو گرفت و برد بیرون و روی تیر برق رنگ اضافی ماشین رو نشونم داد
این بزرگترین سوتی عمرم بود.

**********************
رعنا: یه بار خونه مامان بزرگم بودیم که خاله و دختر خالمم اومدن بعدا همه رفتن بیرون فقط ما موندیم دختر خالم گفت می خوای ازت عکس بگیرم گفتم باشه….
بعد نشستم روی مبل و ژست گرفتم دختر خالم هی می گفت نه بابا اینجوری نکن،،،چرا اینجوری می خندی،،دستاتو اینجوری بذار خلاصه ۳ ساعت داشتم خودمو درست می کردم
حالا که ازم عکس گرفت دیدم از اونور گرفته و من اصلا توش نیستم…از شدت عصبانیت داشتم می پوکیدم که دختر خالم روی زمین پخش شده بود و می خندید

**********************
محمد امین: یه بار امتحان زیست داشتم و اصلا هم لای کتابو باز نکرده بود بخاطر همین تو زنگ تفریح داشتم تندتند از روی کتاب میخوندم که یه سوتی باحال دادم که اونم این بود:
متن این بود که قلب تلمبه ایست که…. ولی من خوندم قلب قلمبه ایست که!!!!سریع و بلند خونده بودم که یهو دیدم همه با اون استرسی که داشتن زدن زیر خنده…منم بعد از چند دقیقه تجزیه تحلیل تازه فهمیدم چی شده و از هرچی تلمبه و قلمبه بدم اومد!!!

**********************
حسین: یه روز تو مدرسه یه معلم داشتیم هی با صندلیش بازی میکرد یعنی صندلی شو عقب جلو میکرد.
یه بار داشت درس میداد منم داشتم با بغلیم حرف میزدم. دیدم که فهمید دارم حرف میزنم.
همون موقع داشت با صندلیش بازی میکرد به من گفت آقای عزیز آقای محترم…یهو صندلی چپه شد.با مخ افتاد زمین.ما از خنده نیمکتا رو گاز گرفتیم.

**********************
محسن: یه شب با یکی از دوستام رفتیم سوپر مارکت که چی بخرم دوستم زودتر رفت تو من همین که خواستم برم تو گوشیم زنگ خورد وقتی که صحبتم تموم شد رفتم تو سرم پایین بود با صدای نسبتا بلند گفتم سلام حاجی.
چشمتون روز بد نبینه تا سرمو کردم بالا از خجالت اب شدم فروشند مرد نبود یه زن با دو تا دختربود خیلی خجالت کشیدم اونها هم با تعجب داشتن نگام میکردن بدش سریع رفتم بیرون.

**********************
Reza: یه روز مامانم ازم خواست برم مغازه چند تا چیز بخرم شلوارمو عوض کردم و سوار موتور شدم و رفتم بعد از کلی این مغازه و اون مغازه رفتن, بر گشتم خونه شلوارمو عوض کردم دیدم شلوارم کامل پاره است و حواسم نبوده !!!!!!! بعد از اون تا یه هفته از خونه نرفتم بیرون!

**********************
سهراب: یه روز تو خوابگاه بودیم با بچه ها چند نفری نقشه کشیدیم که هر کس از در میاد داخل روش جشن پتو بگیریم و بزنیمش
همه آماده بودن یکی از بچه ها پشت در پتو رو توی دستش گرفت و منتظر شد بقیه هم زیر تخت ها مخفی شدیم
در باز شد و پتو رو انداختیم روی طرف و تا جایی که میتونستیم زدیمش
بعد که پتو رو برداشتیم فهمیدیم سرپرست خوابگاه زیر پتو بوده!!!!!!!سرپرست هم از هممون تعهدنامه کتبی گرفت!

**********************
تاجول: یه بار توی خیابون یه نفر رو دیدم مثله دوستم بود از پشت رفتم و تند زدم توی کمرش وقتی بر گشت فهمیدم اشتباهی گرفته بودمش
طرف هم چند تایی ما رو زد!!!!!!
 
**********************
 پریسا: یه روز خالم تو بیمارستان بستری بود منم گوشی رو گرفتم زنگ زدم به موبایلش که حالشو بپرسم… دیدم گوشی رو خواهر شوهرش برداشت بعد گفت شما ؟ منم حول شدم گفتم من شوهر خواهرشون هستم.
مادرمو داداشم از خنده ترکیدن

**********************
نرگس: یه روز داشتم با کامپیوترم کار میکردم و به پسر خالم گفتم که تازگیا ویروسی شده. وقتی مادر بزرگم حرف من را شنید ماسکش را زد به صورتش به سرعت برق از اتاق من رفت بیرون. هنوز هم وقتی این ماجرا را با پسر خالم تعریف میکنیم تا یک ساعت میخندیم.

**********************
نیلوفر: اعتراف میکنم یه روز تلفن اتاق محل کارم زنگ زد ... اول صبح بود گوشی رو برداشتم ... رییس اداره بود ..منم هول کردم از جام بلند شدم گفتم سلام جناب رییس ،،صبتون بخیر ،، و ادامه صحبت .....
که یه دفعه با اشاره ی همکارام به خودم اومدم ، گوشی رو که قطع کردم اتاق از همکار گرفته تا ارباب رجوع منفجر شد از خنده ..
منم واسه اینکه خجالت نکشم باهاشون شروع کردم خندیدن ..
یک همچین کارمند ماهی ام من ... :))

**********************
کیوان: اعتراف ميكنم براي اولين بار در تهران سوار بي ار تي شده بودم ديدم نفر جلويي كيفشو گذاشت سر دستگاهي كه اونجا بود و دستگاه يه بوغي زو منم يه اسكناس 500 تومني رو گذاشتم روي دستگاه تا بوغ بزرنه -حالا ببين جلوي بقيه من چه حالي شدم وقتي اوني كه پول جمع ميكرد گفت پولو بده به من اون واسه كارته

**********************
علی: کلاس دوم که بودیم تو درس روباه و زاغ اولین بار کلمه طعمه رو شنیدم و فهمیدم به معنی غذاست.
سر امتحان اورده بودن با کلمه طعمه جمله بسازید. منم نوشتم:
من از مغازه طعمه خریدم.

**********************
اینوک ساده دل: اون روزا بود كه عكسو سيدي عروسيا هي فرط و فرط ميومد بيرون عروسي داداشم بود و داداشم سپرده بود كه خيلي مراقب باشن كه فيلمبرداري شخصي نشه اغا يه هو دييدم يه زني با باراني سياه و عينك افتابي مثل قاتلا از دم در وارد شد من رفتم دم در گوش مامانم گفتم مامان يه خانومي با يه سبد گل هي اين ورو اون ورو نگاه ميكنه و هي گلو اين ور اون ور ميكنه فك كنم تو سبد گل دوربين جاسازي كردن مامانم رفت پيشش بنده خدا هي گلو تعارف مامنم كرد مامنم هلش داد هي از اين اصرار از ما انكار فك كن منم پشت مامانم قايم شده بودم كه فيلمم نيوفته بعد عروسمون اومد گفت ايشون زن دوستمو ميشن ديگه ما مرديم از خجالتديگه هيچي ديگه رفت بيچاره نشست هي ما معذرتخاهي كرديم نشد الان ده ساله جواب سلاممونو نميده خوب حق داره بنده خدا

**********************
آهو: من و خواهرم تاریخ تولدمون توی 31 شهریوره فقط سالشون باهم فرق میکنه ....یه سالی نزدیکهای روز تولدم بودو منم خیلی اشتیاق داشتم که بدونم کی واسم چی هدیه میده رفتم خونه ی خواهرم .خواهرم یه ساعت خوشکل و اورد و بهم نشونش داد منم از خوشحالی گفتم دستت درد نکنه چرا زحمت کشیدی خجالتم دادی ....از این حرفها و کلللللللییی ذوق زده شده بودم امتحانش هم کردم بعدش گفتم این وظیفه ی من بود که باید برای تو که کوچکتر بودی هدیتو اول میخریدم اخه چرا اینقد زحمت کشیدی خواهرم هم گذاشت من همه حرفامو بزنم بعدش گفت اینو شوهرم واسه روز تولدم خریده برام حالا هم قابلی نداره اگه خوشت اومده ورش دار...................من ...............خواهرم .................کاسه ی اب یخ........................

**********************

شما عزیزان و همراهان همیشگی مجله اینترنتی برترین ها نیز می توانید اعترافات صمیمانه خود را در بخش نظرات وارد کنید تا در مطالب بعدی از آنها استفاده شود.


نويسنده : amir


طنز؛ مقام والای زن!

رویا صدر در ایسنا نوشت:

بخش‌هایی از گفت‌وگوی دو نفر از دو نقطه دنیا:

-ما معتقدیم که زن‌ها بسیار والامقام و ارجمند بوده و دارای نقش‌های مهمی می‌باشند.

-یعنی چقدر والا و ارجمند؟

-خیلی...بسیار زیاد.

-یعنی نماینده مجلس؟

-نه بابا، نماینده‌های زن ما که خوشبختانه انگشت‌شمارند. از اون بالاتر.

-یعنی وزیر؟

-نه بابا، زن و وزیر؟!...از اون بالاتر.

-یعنی رییس‌جمهور؟

-ای وای! دیگه چی؟!... از اونم بالاتر.

-یعنی دانشجو؟

-سال‌هاست که رشته‌ها رو خوشبختانه سهمیه‌بندی کردن. از اونم بالاتر.

-پس لابد روی سن برای اجرای موسیقی و تئاتر؟

-نه بحمدالله مدتیه زن‌ها توی بیش‌تر جاها نمی‌تونن روی سن برن... از اونم بالاتر.

-توی استادیوم برای تماشای مسابقه؟

-نه بابا، از این حرفا نزن. از اونم بالاتر.

-کار توی کافی شاپ؟

-استغفرالله...چی خیال کردی؟ از اونم بالاتر

-کار توی قهوه‌خونه؟

- هکٌی...بالاتر.

-توی قبرستون؟

-خوشبختانه در این یکی آمار قابل توجهی به‌دست آوردیم ولی از اونم بالاتر.

-من که دیگه عقلم قد نمی‌ده...

- در جایگاه‌های سترگ در راستای تدبیر و امید و اعتلای حضور و خلق حماسه‌های جاودان شگفت‌آفرین رشد و افتخار و تشخٌص و منزلت والا و گران‌قدر و جایگاه رفیع زاییدن در ویژگی‌های ژرف و شگفت در جهان و تاریخ و عرش اعلی و آسمان هفتم...

-جان؟!نه!

-بدیهی است برای شما که به این جیفه‌های حقیر دنیوی از قبیل وزارت و ریاست‌جمهوری و نمایندگی 5+1 و امثالهم چشم دوخته‌اید غیرقابل درک می‌باشد...اهه! چی شد؟! یارو غش کرد! آهای ضعیفه! هی نشین توی پستو...یه لیوان آب وردار بیار این‌جا...موند روی دست‌مون...


نويسنده : amir


طنز؛ آبروبری خودروسازی در 5 ثانیه!
 
امروز همسایه‌مان وحشت‌زده و سراسیمه بود. می‌گفت: مهندس از دیشب که این فیلم باز کردن در پژو را در وایبر دیده‌ام خواب به چشمانم نیامده است. واقعا حیرت‌انگیز است. دیدی چطور با یک پیچ‌گوشتی در ماشین را باز می‌کند.
 

رضا ساکی در ایسنا نوشت:

امروز همسایه‌مان وحشت‌زده و سراسیمه بود. می‌گفت: مهندس از دیشب که این فیلم باز کردن در پژو را در وایبر دیده‌ام خواب به چشمانم نیامده است. واقعا حیرت‌انگیز است. دیدی چطور با یک پیچ‌گوشتی در ماشین را باز می‌کند. این همه ما پول می‌دهیم و دزدگیر روی ماشین می‌گذاریم بعد طرف با یک پیچ‌گوشتی هم 30 میلیون پول ماشین را به مسخره می‌گیرد هم یک میلیون پول دزدگیر را. گفتم: تازه اگر ناخن‌هایت بلند باشد، نیاز به پیچ‌گوشتی هم نیست. گفت: واقعا در حلبی از این ماشین سخت‌تر باز می‌شود. همین دیشب امتحان کردم باور کنید در رُب تازه از آن آسان‌بازشوها مقاومت بیشتری دارد. قدیم چند دقیقه طول می‌کشید ما در تُن‌ ماهی را باز کنیم بعد این دزد محترم در 5 ثانیه آبروی صنعت خودروسازی را ‌می‌برد. گفتم: چاره چیست؟ پول ما به همین ماشین‌ها می‌رسد. گفت: به هر حال من دیگر ماشینم را همین طوری بیرون نمی‌گذارم. گفتم: چطوری بیرون می‌گذاری؟ گفت: یادتان هست مستربین وقتی ماشینش را پارک می‌کرد، فرمان ماشین را با خود می‌برد؟ دیشب رفتم فرمان را کندم آوردم خانه. وقتی با پیچ‌گوشتی در ماشین باز می‌شود لابد با آچار آلنی چیزی استارت هم می‌زند. گفتم: اگر طرف با خودش فرمان داشت یا توانست با آچار فرانسه چرخ‌های ماشین را بچرخاند چه؟ گفت: به این هم فکر کرده‌ام. باتری را هم درآورده‌ام. گفتم: اگر... گفت: شمع‌ها را هم باز کرده‌ام. گفت: پس کل ماشین را باز کرده‌اید؟ گفت: کلش که نه ولی چند تا قطعه مهم را آورده‌ام خانه تا دزد را دست به سر کنم. گفتم: چرخ دارد؟ گفت: سه تا. گفتم: اگر سارق با جرثقیل بیاید ماشین را بگذارد روی خاور ببرد، آن وقت چه؟ گفت: مگر می‌شود؟ گفتم: اگر یک زمانی به شما می‌گفتم در ماشین با یک پیچ‌گوشتی باز می‌شود چه می‌گفتی؟ گفت: می‌گفتم مگر می‌شود. گفتم: دیدی حالا؟ گفتم: پس چه کنم؟ گفتم: راحت باش و زندگی کن. آن زمانی که دزدها تصمیم بگیرند ماشینت را ببرند می‌برند، حتی شده با بُکسل. دزد بسته به نیازش از ماشین سرقت می‌کند. گاهی فقط دورفرمانی را می‌برد گاهی جعبه‌ابزار را و گاهی خود ماشین را. خود را ناراحت نکن. گفت: باز معرفت دزدها. گفتم: باز معرفت کسانی که اگر ازشان بپرسی شغل‌تان چیست با صداقت می‌گویند سارق.

باقی بقای‌تان!‍


نويسنده : amir


عکس طنز: وقتی اینترنت قطع می‌شه!
نويسنده : amir


صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد